شنبه
امروز صبح بازم رفتم دنبالش؛ میدونم و احساس حماقت میکنم ولی چیکار کنم دوسش دارم خیلی؛اونم اینو میدونه ولی با اینکه میگه از مدیرعامل بشدت بیزاره ولی دم خروسو چیکارش کنم؛
کاشکی دل کندن انقد راحت بود برام که مثل تمام کسانی که فراموش کردمازاد میبردمبش!
بهر حال امروز دعا کردم با خدا دعوا کردم گفتم خدا این شکو بیرون کن از دلم؛امروز آزمایش میکنم بهار رو؛اگه موقعی که اون میره مدیرعامل هم دفتر نباشه...
خدا کنه که باشه خداکنه
یا ما مجنونیم و خونه خرابی عالمی داره/یا عشقت مونده و دست از سر ما برنمیداره/خداییش فرقی هم انگار نداره/یا اگه داره دل رسوای ما بند کرده و بازم گرفتاره
شنبه 22 مرداد 1390 - 5:51:25 AM